بریده‌ای از کتاب شبهای روشن اثر فیودور داستایفسکی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 74

وای که چقدر شادی و شیرین کامی انسان را خوشرو و زیبا می‌کند. عشق در دل می جوشد و آدم می‌خواهد که هر چه در دل دارد در دل دیگری خالی کند، می‌خواهد همه شادمان باشند، همه بخندند و این شادی بسیار مسری است. دیشب حرف هایش به من چه نرم و شیرین بود! دلش نسبت به من چقدر مهربان بود. چقدر به من لطف داشت و ملاحظه ام را می‌کرد، میخواست دلم شاد باشد و جسارت و مهربانی در من القا می‌کرد. به قدری شاد بودم که از من دلبری می‌کرد و من.. من.. از سر ساده‌ دلی همه را باور می‌کردم. خیال می‌کردم که او...

وای که چقدر شادی و شیرین کامی انسان را خوشرو و زیبا می‌کند. عشق در دل می جوشد و آدم می‌خواهد که هر چه در دل دارد در دل دیگری خالی کند، می‌خواهد همه شادمان باشند، همه بخندند و این شادی بسیار مسری است. دیشب حرف هایش به من چه نرم و شیرین بود! دلش نسبت به من چقدر مهربان بود. چقدر به من لطف داشت و ملاحظه ام را می‌کرد، میخواست دلم شاد باشد و جسارت و مهربانی در من القا می‌کرد. به قدری شاد بودم که از من دلبری می‌کرد و من.. من.. از سر ساده‌ دلی همه را باور می‌کردم. خیال می‌کردم که او...

13

1

(0/1000)

نظرات

🙂💔آخرش... 

1