بریدهای از کتاب مجموعه ی کامل اشعار نیما یوشیج اثر سیروس طاهباز
1404/2/14
صفحۀ 209
در پیله تا به کِی بر خویشتن تنی؟ پرسید کرم را، مرغ از فروتنی تا چند منزوی در کنج خلوتی؟ در بسته تا به کِی، در محبس تنی؟ در فکر رَستنم ، پاسخ بداد کرم خلوت نشستهام زینروی منحنی فرسوده جان من از بس به یک مدار بر جای ماندهام، چون فطرت دنی همسالهای من ، پروانگان شدند جَستند از این قفس، گشتند دیدنی یا سوخت جانشان دهقان به دیگران جز من که زندهام، در حال جان کندنی در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ یا پَر برآورم، بهرِ پریدنی اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی! کوشش نمیکنی؟ پَرّی نمیزنی؟ پابندههٔ چهای؟ وابستهٔ کهای؟ تا کی اسیری و در حبسِ دشمنی؟
در پیله تا به کِی بر خویشتن تنی؟ پرسید کرم را، مرغ از فروتنی تا چند منزوی در کنج خلوتی؟ در بسته تا به کِی، در محبس تنی؟ در فکر رَستنم ، پاسخ بداد کرم خلوت نشستهام زینروی منحنی فرسوده جان من از بس به یک مدار بر جای ماندهام، چون فطرت دنی همسالهای من ، پروانگان شدند جَستند از این قفس، گشتند دیدنی یا سوخت جانشان دهقان به دیگران جز من که زندهام، در حال جان کندنی در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ یا پَر برآورم، بهرِ پریدنی اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی! کوشش نمیکنی؟ پَرّی نمیزنی؟ پابندههٔ چهای؟ وابستهٔ کهای؟ تا کی اسیری و در حبسِ دشمنی؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.