بریدۀ کتاب
1403/6/10
صفحۀ 65
چرا می گوییم عقل روشنفکری ایران، عین بی عقلی و بی خردی است؟ به این دلیل که جریان روشنفکری در ایران، محصول طبیعی سیر تاریخی ایران نبود، بلکه بالذات و به گونه ای جوهری، حیاتی مصنوعی و به اصطلاح ((تزریقی))(تزریق شده از خارج) داشت، این حیات تزریقی، بدان صبغه ای تقلیدی بخشید اما منورالفکری ایران، هرگز از حدود تقلید سطحی خارج نشد و در باطن تفکر غربی سهیم و شریک نگردید(که اگر شده بود، غرب زدگی ما نیز، در مراتبی عمیق تر محقق می شد) از این رو، جریان روشنفکری ایران (که عین مدرنسیم و غرب زدگی بود) تنها در ظواهر و سطحیات و نزاع های ایدئولوژیک و مراتب نازل عقل غربی با آن سهیم شد و در حقیقت از عقل جدید تکنیکی (عقل دكارتی) نیز بهره جدی ای نبرد؛ بدین سان روشنفکری ایران، نه تجسم خرد برتر ولایی و الهی و ماورایی دینی بود و نه نماینده تام و تمام عقل فلسفی و دکارتی بلکه تنها با برخی شعائر و ظواهر سطحی ایدئولوژی های غربی و نحله های سفسطی متأخر غربی آشنا شده بود و به دنبال آن راه افتاده بود. از این رو جوهر و باطن آن تفکر نبوده و نیست بلکه هیاهو، شعار و ایدئولوژی و سطحیت و دلالی و فرقه بازی و جاسوسی است. این بهترین دلیل حقارت ذاتی و وجودی و تاریخی روشنفکری سطحی و تقلیدی ایران است. نشانه آن هم همین بس نطفه ی روشنفکری، ایران در انجمن ها و لژهای ماسونی و در کوران یک که تهاجم استيلاجویانه استعماری بسته شد و چهره های سرشناس آن بیش از آن که کوچکترین نسبتی با تفکر داشته باشند، جاسوس و فراماسونر بوده اند. (بنگرید به ملکم خان، آخوند زاده، تقی زاده، فروغی، منوچهر اقبال و دیگران.)
چرا می گوییم عقل روشنفکری ایران، عین بی عقلی و بی خردی است؟ به این دلیل که جریان روشنفکری در ایران، محصول طبیعی سیر تاریخی ایران نبود، بلکه بالذات و به گونه ای جوهری، حیاتی مصنوعی و به اصطلاح ((تزریقی))(تزریق شده از خارج) داشت، این حیات تزریقی، بدان صبغه ای تقلیدی بخشید اما منورالفکری ایران، هرگز از حدود تقلید سطحی خارج نشد و در باطن تفکر غربی سهیم و شریک نگردید(که اگر شده بود، غرب زدگی ما نیز، در مراتبی عمیق تر محقق می شد) از این رو، جریان روشنفکری ایران (که عین مدرنسیم و غرب زدگی بود) تنها در ظواهر و سطحیات و نزاع های ایدئولوژیک و مراتب نازل عقل غربی با آن سهیم شد و در حقیقت از عقل جدید تکنیکی (عقل دكارتی) نیز بهره جدی ای نبرد؛ بدین سان روشنفکری ایران، نه تجسم خرد برتر ولایی و الهی و ماورایی دینی بود و نه نماینده تام و تمام عقل فلسفی و دکارتی بلکه تنها با برخی شعائر و ظواهر سطحی ایدئولوژی های غربی و نحله های سفسطی متأخر غربی آشنا شده بود و به دنبال آن راه افتاده بود. از این رو جوهر و باطن آن تفکر نبوده و نیست بلکه هیاهو، شعار و ایدئولوژی و سطحیت و دلالی و فرقه بازی و جاسوسی است. این بهترین دلیل حقارت ذاتی و وجودی و تاریخی روشنفکری سطحی و تقلیدی ایران است. نشانه آن هم همین بس نطفه ی روشنفکری، ایران در انجمن ها و لژهای ماسونی و در کوران یک که تهاجم استيلاجویانه استعماری بسته شد و چهره های سرشناس آن بیش از آن که کوچکترین نسبتی با تفکر داشته باشند، جاسوس و فراماسونر بوده اند. (بنگرید به ملکم خان، آخوند زاده، تقی زاده، فروغی، منوچهر اقبال و دیگران.)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.