بریدهای از کتاب پسری با 35 کیلو امید اثر آنا گاوالدا
دیروز
صفحۀ 12
وقتی وارد این فضای کوچک و شلوغ میشوم، نفس عمیقی میکشم تا عطر خوشبختی را استشمام کنم. بوی روغن سوخته، گریس، هویه، چسب چوب، تنباکو و بقیهی چیزها. لذت بخش است! به خودم قول دادهام که روزی عصارهی این بو را بگیرم و عطری درست کنم و اسمش را ″عطر انبار″ بگذارم. برای اینکه اگر روزی زندگی آزارم داد از آن بو نفس بکشم.
وقتی وارد این فضای کوچک و شلوغ میشوم، نفس عمیقی میکشم تا عطر خوشبختی را استشمام کنم. بوی روغن سوخته، گریس، هویه، چسب چوب، تنباکو و بقیهی چیزها. لذت بخش است! به خودم قول دادهام که روزی عصارهی این بو را بگیرم و عطری درست کنم و اسمش را ″عطر انبار″ بگذارم. برای اینکه اگر روزی زندگی آزارم داد از آن بو نفس بکشم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.