بریدهای از کتاب زمانی که همسایهی میکل آنژ بودم اثر محمدرضا مرزوقی
6 روز پیش
صفحۀ 119
من عاشق این پدر بودم همیشه ... همیشه عاشقانه میپرستیدمش اما اون به من چه داده؟ فقط اندوه فقط حرمان ... و انتظاراتی که انتهایی نداره از اون طرف برادرای من هم انگار هیچ درکی از شرایط من ندارن.
من عاشق این پدر بودم همیشه ... همیشه عاشقانه میپرستیدمش اما اون به من چه داده؟ فقط اندوه فقط حرمان ... و انتظاراتی که انتهایی نداره از اون طرف برادرای من هم انگار هیچ درکی از شرایط من ندارن.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.