بریده‌ای از کتاب زمانی که همسایه‌ی میکل آنژ بودم اثر محمدرضا مرزوقی

Satoru

Satoru

6 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 119

من عاشق این پدر بودم همیشه ... همیشه عاشقانه میپرستیدمش اما اون به من چه داده؟ فقط اندوه فقط حرمان ... و انتظاراتی که انتهایی نداره از اون طرف برادرای من هم انگار هیچ درکی از شرایط من ندارن.

من عاشق این پدر بودم همیشه ... همیشه عاشقانه میپرستیدمش اما اون به من چه داده؟ فقط اندوه فقط حرمان ... و انتظاراتی که انتهایی نداره از اون طرف برادرای من هم انگار هیچ درکی از شرایط من ندارن.

113

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.