بریدۀ کتاب
1403/6/15
صفحۀ 452
با هر پیغام شاه، انگار پارهای از تن فرمانفرما را میکندند که فریاد میزد "تقصیر من چیست که یک قزاق بیسواد سوادکوهی را کمک کردم که به تهران بیاید و فرمانده قشون شود. و این نصرتالدوله زیر بازویش را گرفت و شاه شد. تقصیر ما چیست حالا رضاخان ماکسیم به زندگی بچههای من هم ابقا نمیکند."
با هر پیغام شاه، انگار پارهای از تن فرمانفرما را میکندند که فریاد میزد "تقصیر من چیست که یک قزاق بیسواد سوادکوهی را کمک کردم که به تهران بیاید و فرمانده قشون شود. و این نصرتالدوله زیر بازویش را گرفت و شاه شد. تقصیر ما چیست حالا رضاخان ماکسیم به زندگی بچههای من هم ابقا نمیکند."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.