بریدهای از کتاب آبنبات نارگیلی اثر مهرداد صدقی
1402/6/17
4.4
61
صفحۀ 153
نمیدانم چرا حس میکردم زندایی قهر کرده است. با خودم گفتم نکند تصور کرده من برای آن ها میوه ی بدتری کنار گذاشته ام . همین را با صدای بلند گفتم. یکدفعه دایی با صدای بلند خندید و اول به زندایی گفت:《منظورم اینا نبودن که !》 بعد هم برای من و مامان توضیح داد :《محسن جان سوء تفاهم شده!چون زندایی ت حرفِ منِ خوب متوجه نشده ... از وقتی فهمیدیم حامله یه بهش گفتم به آدمای بدترکیب زیاد نگاه نکنه که بچه مان خوشگل دربیاد. فکر کنم برای همین زیاد به تو نگاه نمکرده. دیدی سوء تفاهم بوده؟!》
نمیدانم چرا حس میکردم زندایی قهر کرده است. با خودم گفتم نکند تصور کرده من برای آن ها میوه ی بدتری کنار گذاشته ام . همین را با صدای بلند گفتم. یکدفعه دایی با صدای بلند خندید و اول به زندایی گفت:《منظورم اینا نبودن که !》 بعد هم برای من و مامان توضیح داد :《محسن جان سوء تفاهم شده!چون زندایی ت حرفِ منِ خوب متوجه نشده ... از وقتی فهمیدیم حامله یه بهش گفتم به آدمای بدترکیب زیاد نگاه نکنه که بچه مان خوشگل دربیاد. فکر کنم برای همین زیاد به تو نگاه نمکرده. دیدی سوء تفاهم بوده؟!》
نَجـ♡ـوآ
1402/7/2
1