بریدۀ کتاب

پدر: تراژدی در سه پرده
بریدۀ کتاب

صفحۀ 40

کاپیتان : بله ، گریه میکنم ، با آنکه یک مرد هستم. مگر مرد چشم ندارد؟ دست ، پا ، احساس ، عقیده و عاطفه ندارد؟ مگر از همان غذاهایی که زن ها میخورند ، نمیخورد؟ با همان سلاح زخمی نمیشود؟ با همان زمستان و تابستان ، سرد و گرمش نمیشود؟ اگر نیشترمان بزنید ، از ما خون نمی آید؟ اگر قلقلکمان دهید ، نمیخندیم؟ اگر مسموممان کنید ، نمیمیریم؟ چرا یک مرد نباید شکایت کند؟ چرا سرباز نباید گریه کند؟ چون کار مردانه ای نیست ؟! چرا کار مردانه ای نیست؟!

کاپیتان : بله ، گریه میکنم ، با آنکه یک مرد هستم. مگر مرد چشم ندارد؟ دست ، پا ، احساس ، عقیده و عاطفه ندارد؟ مگر از همان غذاهایی که زن ها میخورند ، نمیخورد؟ با همان سلاح زخمی نمیشود؟ با همان زمستان و تابستان ، سرد و گرمش نمیشود؟ اگر نیشترمان بزنید ، از ما خون نمی آید؟ اگر قلقلکمان دهید ، نمیخندیم؟ اگر مسموممان کنید ، نمیمیریم؟ چرا یک مرد نباید شکایت کند؟ چرا سرباز نباید گریه کند؟ چون کار مردانه ای نیست ؟! چرا کار مردانه ای نیست؟!

371

31

(0/1000)

نظرات

درود بر شرفش😅👌

2

روشنا

1403/5/9

خیلی این تیکه رو دوست داشتم 😢💔
2

1

اره واقعا غم انگیز بود 

1

روشنا

1403/5/9

😢
@Mrkh 

0