بریدهای از کتاب زان تشنگان: بیست و چهار روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم اثر محمد ملاعباسی
1403/10/12
صفحۀ 213
جهیزیه عروس آماده بود و داشتند برنج شب عروسی را پاک میکردند که رادیو خبری را اعلام کرد و فهمیدند باید برود. برنج ها را برگرداندند توی کیسه، روی جهاز را پوشاندند و داماد را از زیر قرآن رد کردند که برود جبهه.
جهیزیه عروس آماده بود و داشتند برنج شب عروسی را پاک میکردند که رادیو خبری را اعلام کرد و فهمیدند باید برود. برنج ها را برگرداندند توی کیسه، روی جهاز را پوشاندند و داماد را از زیر قرآن رد کردند که برود جبهه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.