بریدۀ کتاب

فصل شیدایی لیلاها
بریدۀ کتاب

صفحۀ 108

زهیر و حبیب را رها می کنم و کنار عباس که مقابل خیمه اش نشسته،خیره ی افق می نشینم،به سکوت.که در آرامش حضورش ،عطش و آفتاب و خستگی رنگ می بازد.

زهیر و حبیب را رها می کنم و کنار عباس که مقابل خیمه اش نشسته،خیره ی افق می نشینم،به سکوت.که در آرامش حضورش ،عطش و آفتاب و خستگی رنگ می بازد.

39

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.