بریدۀ کتاب

هفتاد و دومین غواص: خاطرات جانباز کریم مطهری فرمانده گردان غواصی جعفر طیار
بریدۀ کتاب

صفحۀ 39

وقتی به باغ برگشتیم، بابا صادق یک مقّنی (چاه کن) آورده بود که چاه بکند. مقّنی جایی را برای کندن نشان داد. بابا صادق همانجا دو رکعت نماز خواند و به مقّنی گفت: «کلنگ اولت را روی جای مهر نماز من بزن!» مقّنی از همان جا شروع کرد. عموها هم کمک کردند.‌ دم غروب که به آب رسید، بابا صادق مزد مقّنی را داخل دلو گذاشت و فرستاد ته چاه. بنده خدا مقّنی، از ته چاه هرچه داد می‌زد که «بزار بیام بالا، مزدم رو می‌گیرم.» بابا صادق می‌گفت: «نه؛ تمام ثوابش به اینه که عرقت خشک نشده، مزدتو بگیری!» چاه به قدری آب داشت که همه باغات اطراف برای خوردن می‌بردند. بابا صادق می‌گفت: «برکت این چاه به خاطر همان دو رکعت نمازه.»

وقتی به باغ برگشتیم، بابا صادق یک مقّنی (چاه کن) آورده بود که چاه بکند. مقّنی جایی را برای کندن نشان داد. بابا صادق همانجا دو رکعت نماز خواند و به مقّنی گفت: «کلنگ اولت را روی جای مهر نماز من بزن!» مقّنی از همان جا شروع کرد. عموها هم کمک کردند.‌ دم غروب که به آب رسید، بابا صادق مزد مقّنی را داخل دلو گذاشت و فرستاد ته چاه. بنده خدا مقّنی، از ته چاه هرچه داد می‌زد که «بزار بیام بالا، مزدم رو می‌گیرم.» بابا صادق می‌گفت: «نه؛ تمام ثوابش به اینه که عرقت خشک نشده، مزدتو بگیری!» چاه به قدری آب داشت که همه باغات اطراف برای خوردن می‌بردند. بابا صادق می‌گفت: «برکت این چاه به خاطر همان دو رکعت نمازه.»

18

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.