بریدۀ کتاب

لیدی ال
بریدۀ کتاب

صفحۀ 50

وقتی آنت را برای تشخیص هویت جسد به کلانتری احضار کردند، او نگاهی به صورت پدرش که هنوز نشانی از خشم بر آن نقش بسته بود انداخت و بعد به طرف دو پلیس سبیل داری که اغلب برای توقیفش می آمدند و او عمدتا آنها را آزادی و برابری می نامید رو گرداند ...سه سکه پنج. فرانکی از کیفش در آورد و دو تا را به آن دو داد و سومی را روی میز انداخت و گفت: "این یکی را هم به برادری بدهید."

وقتی آنت را برای تشخیص هویت جسد به کلانتری احضار کردند، او نگاهی به صورت پدرش که هنوز نشانی از خشم بر آن نقش بسته بود انداخت و بعد به طرف دو پلیس سبیل داری که اغلب برای توقیفش می آمدند و او عمدتا آنها را آزادی و برابری می نامید رو گرداند ...سه سکه پنج. فرانکی از کیفش در آورد و دو تا را به آن دو داد و سومی را روی میز انداخت و گفت: "این یکی را هم به برادری بدهید."

2

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.