بریده‌ای از کتاب ناطور دشت اثر جی. دی. سلینجر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 228

اوه، تو رو به خدا فیبی، اینو از من نپرس. هرکی این سوالو بکنه ازش دلخور میشم. می‌پرسی چرا؟ ولی هزار تا دلیل داره. اونجا یکی از بدترین مدرسه هایی بود که توش درس خوندم. پر از شاگرد های متقلب و حقه‌باز بود و آدم های پست و نانجیب. من هیچ‌وقت در تمام عمرم این همه آدم پست و نانجیب ندیدم. مثلاً اگر توی اتاق یکی از بچه‌ها جلسه خودمانی همین‌طوری داشتیم و یک نفر دیگر دلش می‌خواست بیاد تو، اون ها راهش نمی‌دادن، که چیه اون یارو آدم احمقیه و صورتش پر از جوشه. هروقت که یکی دلش میخواست بیاد توی اتاق، همه‌شان در رو به روش می‌بستن...

اوه، تو رو به خدا فیبی، اینو از من نپرس. هرکی این سوالو بکنه ازش دلخور میشم. می‌پرسی چرا؟ ولی هزار تا دلیل داره. اونجا یکی از بدترین مدرسه هایی بود که توش درس خوندم. پر از شاگرد های متقلب و حقه‌باز بود و آدم های پست و نانجیب. من هیچ‌وقت در تمام عمرم این همه آدم پست و نانجیب ندیدم. مثلاً اگر توی اتاق یکی از بچه‌ها جلسه خودمانی همین‌طوری داشتیم و یک نفر دیگر دلش می‌خواست بیاد تو، اون ها راهش نمی‌دادن، که چیه اون یارو آدم احمقیه و صورتش پر از جوشه. هروقت که یکی دلش میخواست بیاد توی اتاق، همه‌شان در رو به روش می‌بستن...

20

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.