بریده‌ای از کتاب وحشی (کمدی در چهار پرده) اثر آنتون چخوف

بریدۀ کتاب

صفحۀ 184

دلم گرفته... اما اشکالی ندارد، باید مرد باشم و خونسردی‌ام را حفظ کنم. هرگز نه مغزم را متلاشی خواهم کرد و نه خودم را زیر چرخ‌های آسیاب خواهم انداخت... قهرمان نیستم؟ باشد، خواهم شد! بال‌های عقاب را پیدا خواهم کرد و نه این آتش‌سوزی و نه خود شیطان هیچ‌کدام مرا نخواهند ترساند! چه اهمیت دارد جنگل‌ها بسوزند؟ جنگل‌های تازه‌ای خواهم کاشت. مهم نیست یک نفر مرا دوست نداشته باشد، کس دیگری را دوست خواهم داشت...

دلم گرفته... اما اشکالی ندارد، باید مرد باشم و خونسردی‌ام را حفظ کنم. هرگز نه مغزم را متلاشی خواهم کرد و نه خودم را زیر چرخ‌های آسیاب خواهم انداخت... قهرمان نیستم؟ باشد، خواهم شد! بال‌های عقاب را پیدا خواهم کرد و نه این آتش‌سوزی و نه خود شیطان هیچ‌کدام مرا نخواهند ترساند! چه اهمیت دارد جنگل‌ها بسوزند؟ جنگل‌های تازه‌ای خواهم کاشت. مهم نیست یک نفر مرا دوست نداشته باشد، کس دیگری را دوست خواهم داشت...

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.