بریده‌ای از کتاب ترانه های خیام اثر محمد علمی

 علیرضا

علیرضا

6 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

آنان که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند به روز گفتند فسانه ای و در خواب شدند اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما را نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفت‌وگوی من و تو چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من تا چند زنم به روی دریاها خشت بیزار شدم ز بت‌پرستان و کنشت خیام که گفت که دوزخی خواهد بود که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت ای دل تو به ادراک معما نرسی به نکته‌ی زیرکان دانا نرسی اینجا ز می و جام بهشتی می‌ساز کان جا که بهشت است رسی یا نرسی از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جاه و جلالش نفزود وز هیچکسی دو گوشم نشنود کین آمدن و رفتم بهر چه بود هرچند که رنگ و روی زیباست مرا چون لاله رخ چو سرو بالاست مرا معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا هرچند که رنگ و روی زیباست مرا چون لاله رخ چو سرو بالاست مرا معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم دردا و ندامتا که تا چشم زدیم نابوده به کام خویش نابوده شدیم

آنان که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند به روز گفتند فسانه ای و در خواب شدند اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما را نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفت‌وگوی من و تو چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من تا چند زنم به روی دریاها خشت بیزار شدم ز بت‌پرستان و کنشت خیام که گفت که دوزخی خواهد بود که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت ای دل تو به ادراک معما نرسی به نکته‌ی زیرکان دانا نرسی اینجا ز می و جام بهشتی می‌ساز کان جا که بهشت است رسی یا نرسی از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جاه و جلالش نفزود وز هیچکسی دو گوشم نشنود کین آمدن و رفتم بهر چه بود هرچند که رنگ و روی زیباست مرا چون لاله رخ چو سرو بالاست مرا معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا هرچند که رنگ و روی زیباست مرا چون لاله رخ چو سرو بالاست مرا معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم دردا و ندامتا که تا چشم زدیم نابوده به کام خویش نابوده شدیم

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.