بریده‌ای از کتاب دژ سرخ؛ ماتیاس اثر برایان جکس

بریدۀ کتاب

صفحۀ 129

باران قطع شد. پس از چند دقیقه خورشید داغ تابستانی بر جنگل گلخزه تابید، گویی برای پوزش خواهی قصد داشت غیبتش را جبران کند. ابری از مه و بخار از زمین جنگل بلند شد و به ستون‌های کج پرتوهای نوری پیوست که از لابه‌لای درختان می‌تابید. پرندگان شروع به آواز خواندن کردند. تمامی گل‌ها و برگ‌ها گردنبندی درخشان و جواهرنشان از قطرات باران روی خود داشتند.

باران قطع شد. پس از چند دقیقه خورشید داغ تابستانی بر جنگل گلخزه تابید، گویی برای پوزش خواهی قصد داشت غیبتش را جبران کند. ابری از مه و بخار از زمین جنگل بلند شد و به ستون‌های کج پرتوهای نوری پیوست که از لابه‌لای درختان می‌تابید. پرندگان شروع به آواز خواندن کردند. تمامی گل‌ها و برگ‌ها گردنبندی درخشان و جواهرنشان از قطرات باران روی خود داشتند.

7

(0/1000)

نظرات

یوبوووووی عله توصیفاتش🤌🫠
2

1

دقیقا 
اصلا سابقه نداشت از توصیفات خوشم بیاد 

0

همیشه یه اولینی وجود داره🫶
@f.kh 

1

خدایا 😍😍 کامل تصور کردم این متن رو ، چقدر زیبا 👌

1