بریده‌ای از کتاب سرگذشت شعر در ایران اثر علی اصغر سیدآبادی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 87

رو سر بِنِه به بالین، تنها مرا رها کن تَرکِ منِ خرابِ شب‌گردِ مبتلا کن ماییم و موجِ سودا، شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی بگزین رَهِ سلامت، تَرکِ رَهِ بلا کن ماییم و آبِ دیده، در کنجِ غم خزیده بر آبِ دیدهٔ ما، صد جای آسیا کن دردی‌ است غیرِ مردن، آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن در خواب دوش پیری، در کویِ عشق دیدم با دست اشارتم کرد، که عَزم سویِ ما کن مولوی، آخرین شعر

رو سر بِنِه به بالین، تنها مرا رها کن تَرکِ منِ خرابِ شب‌گردِ مبتلا کن ماییم و موجِ سودا، شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی بگزین رَهِ سلامت، تَرکِ رَهِ بلا کن ماییم و آبِ دیده، در کنجِ غم خزیده بر آبِ دیدهٔ ما، صد جای آسیا کن دردی‌ است غیرِ مردن، آن را دوا نباشد پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن در خواب دوش پیری، در کویِ عشق دیدم با دست اشارتم کرد، که عَزم سویِ ما کن مولوی، آخرین شعر

90

12

(0/1000)

نظرات

azardokht

azardokht

6 روز پیش

بی نظیرن این ابیات

1