بریده‌ای از کتاب خون خرگوش اثر رضا زنگی آبادی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 127

چایش را آرام آرام سر کشید. گلویش گرم شد و احساس آرامش کرد. انگار چیزی توی گلویش بود که چای آن را آب کرد و با خودش برد.

چایش را آرام آرام سر کشید. گلویش گرم شد و احساس آرامش کرد. انگار چیزی توی گلویش بود که چای آن را آب کرد و با خودش برد.

39

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.