بریده‌ای از کتاب خانه ای برای همه اثر کمیل ریحانی

fatemeh jan

fatemeh jan

3 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 166

یک‌بار همین طور که دراز کشیده بودو من داشتم موهایش را شانه میزدم، بهش گفتم:"مادرجان،چقدر چشم های شما قشنگه!"لبخند زد و دوتا دستش را گذاشت روی چشم هایش و گفت:"ولی کارم خیلی سخت شده مادر.من هر زمانی که با مرد نامحرمی روبرو میشم،باید نگاهم پایین باشه."بعد هم گفت:"خدا هرنعمتی که به آدم داده، باید همیشه در راه عبادت خودش استفاده بکنه،نه در راه گناه و معصیت."

یک‌بار همین طور که دراز کشیده بودو من داشتم موهایش را شانه میزدم، بهش گفتم:"مادرجان،چقدر چشم های شما قشنگه!"لبخند زد و دوتا دستش را گذاشت روی چشم هایش و گفت:"ولی کارم خیلی سخت شده مادر.من هر زمانی که با مرد نامحرمی روبرو میشم،باید نگاهم پایین باشه."بعد هم گفت:"خدا هرنعمتی که به آدم داده، باید همیشه در راه عبادت خودش استفاده بکنه،نه در راه گناه و معصیت."

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.