بریدۀ کتاب
1403/9/2
4.3
31
صفحۀ 45
همین که گوشی اش زنگ خورد،دیدم نوشته:«عیال» چشم هایم براق شد. _عیال؟شبیه اسمی که جلال آل احمد به سیمین دانشور می گفت؟ _آره دیگه.از این به بعد تو عهد و عیال منی. خندیدم. _آقا،اهل و عیال درسته،نه عهد و عیال. _نه دیگه.تو از این به بعد هم عهد منی،هم عیال من!
همین که گوشی اش زنگ خورد،دیدم نوشته:«عیال» چشم هایم براق شد. _عیال؟شبیه اسمی که جلال آل احمد به سیمین دانشور می گفت؟ _آره دیگه.از این به بعد تو عهد و عیال منی. خندیدم. _آقا،اهل و عیال درسته،نه عهد و عیال. _نه دیگه.تو از این به بعد هم عهد منی،هم عیال من!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.