بریدهای از کتاب نخل و همسایه ها اثر غائب طعمه فرمان
7 روز پیش
صفحۀ 30
پاهایش را شست.روی تختش دراز کشید. تصمیم گرفت خواب تا لنگِ ظهر را تجربه کند، عینِ "وضع خوب ها"، عینِ "پولدارها"، یک دلِ سیر می خوابید و منتظرِ مصطفا می ماند که بیاید و "سلیمه خاتون" صدایش کند...
پاهایش را شست.روی تختش دراز کشید. تصمیم گرفت خواب تا لنگِ ظهر را تجربه کند، عینِ "وضع خوب ها"، عینِ "پولدارها"، یک دلِ سیر می خوابید و منتظرِ مصطفا می ماند که بیاید و "سلیمه خاتون" صدایش کند...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.