بریدۀ کتاب

فاطمه

فاطمه

1403/4/22

کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع)
بریدۀ کتاب

صفحۀ 335

جون گفت «یابنَ رسولِالله، من در فراخی کاسه‌لیسِ شما باشم و در سختی شما را تنها گذارم؟ به خدا قسم که بوی من ناخوش است و حَسَبِ من پست و رنگم سیاه، بهشت را بر من دریغ داری تا بویم خوش شود و جسمم شریف و رویم سفید؟ نه، به خدا سوگند از شما جدا نگردم تا خونِ سیاهِ من با خونِ شما آمیخته شود.» قتال کرد: بیست‌وپنج مرد را بکشت و کشته شد. حسین بر سرِ او بایستاد و گفت «خدایا، روی او را سفید گردان و بوی او را خوش کن و حشرِ او را با نیکان قرار ده و او را با محمّد و آلِ محمّد آشنا و مُعاشر کن.» (و مردم در آن میدان آمدند و کشتگان را به خاک سپردند. جون را پس از ده روز دیدند: بوی مُشک از او شنیده می‌شد.)

جون گفت «یابنَ رسولِالله، من در فراخی کاسه‌لیسِ شما باشم و در سختی شما را تنها گذارم؟ به خدا قسم که بوی من ناخوش است و حَسَبِ من پست و رنگم سیاه، بهشت را بر من دریغ داری تا بویم خوش شود و جسمم شریف و رویم سفید؟ نه، به خدا سوگند از شما جدا نگردم تا خونِ سیاهِ من با خونِ شما آمیخته شود.» قتال کرد: بیست‌وپنج مرد را بکشت و کشته شد. حسین بر سرِ او بایستاد و گفت «خدایا، روی او را سفید گردان و بوی او را خوش کن و حشرِ او را با نیکان قرار ده و او را با محمّد و آلِ محمّد آشنا و مُعاشر کن.» (و مردم در آن میدان آمدند و کشتگان را به خاک سپردند. جون را پس از ده روز دیدند: بوی مُشک از او شنیده می‌شد.)

15

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.