بریدهای از کتاب مشعلی در برابر شب اثر صبا طاهر
1404/3/8

4.4
22
صفحۀ 191
به آسمان نگاه میکنم. ستاره ها هنوز بالای سرم برق می زنند، ولی سپیده دم نزدیک است و باید قبل از آن حسابی از اینجا دور شوم؛ ولی لایا چه؟ آیا واقعاً خیال دارم فقط با یک یادداشت از او خداحافظی کنم؟ با قدمهایی بی صدا به سمت واگن جیبران میروم و در پشتی را باز میکنم. ایزی روی یکی از نیمکت ها خروپف میکند و دستهایش را زیر گونه اش گذاشته است. لایا روی نیمکت دیگر بدنش را مچاله کرده و در حالی که یک دستش روی بازو بندش است، به خواب فرورفته. کنارش زانو میزنم و زمزمه میکنم:( تو عبادتگاه منی، کشیش منی، دعای منی، رهایی بخش منی.) بابابزرگ اگر میفهمید شعار مورد علاقه اش را این طور خراب کرده ام، به من اخم میکرد؛ ولی من این طوری ترجیحش میدهم. آنجا را ترک میکنم و به سمت تریرا میروم که دور از اردوگاه منتظرم است.
به آسمان نگاه میکنم. ستاره ها هنوز بالای سرم برق می زنند، ولی سپیده دم نزدیک است و باید قبل از آن حسابی از اینجا دور شوم؛ ولی لایا چه؟ آیا واقعاً خیال دارم فقط با یک یادداشت از او خداحافظی کنم؟ با قدمهایی بی صدا به سمت واگن جیبران میروم و در پشتی را باز میکنم. ایزی روی یکی از نیمکت ها خروپف میکند و دستهایش را زیر گونه اش گذاشته است. لایا روی نیمکت دیگر بدنش را مچاله کرده و در حالی که یک دستش روی بازو بندش است، به خواب فرورفته. کنارش زانو میزنم و زمزمه میکنم:( تو عبادتگاه منی، کشیش منی، دعای منی، رهایی بخش منی.) بابابزرگ اگر میفهمید شعار مورد علاقه اش را این طور خراب کرده ام، به من اخم میکرد؛ ولی من این طوری ترجیحش میدهم. آنجا را ترک میکنم و به سمت تریرا میروم که دور از اردوگاه منتظرم است.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.