بریدهای از کتاب یادگاران: کتاب احمدی روشن اثر مرتضی قاضی
1404/3/28
صفحۀ 65
بهش گفته بودند اخراجش میکنند. عصبانی بود، از پشت صندلی بلند شد، آستینهایش را بالا زد، داد زد:«من رو میترسونید؟ به این دستها نگاه کنید. من لای پر قو بزرگ نشدهام. من پای رکاب مینی بوس بابام بزرگ شدهام!»
بهش گفته بودند اخراجش میکنند. عصبانی بود، از پشت صندلی بلند شد، آستینهایش را بالا زد، داد زد:«من رو میترسونید؟ به این دستها نگاه کنید. من لای پر قو بزرگ نشدهام. من پای رکاب مینی بوس بابام بزرگ شدهام!»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.