بریده‌ای از کتاب چای نعنا: سفرنامه و عکس های مراکش اثر منصور ضابطیان

فهیمه . مؤذن

فهیمه . مؤذن

5 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 86

اگر او را دیدی - باب دیلان "" اگر او را دیدی سلام مرا برسان به گمانم در «طنجه» است اول آخرین بهار از اینجا رفت شنیده ام آنجا زندگی میکند بگوییدش که من خوبم گرچه... همه چیز انگاری کند شده است شاید خیال کند فراموشش کرده ام نگوییدش... که اینطور نیست ما جدا شدیم مثل همه ی عاشق ها هنوز خاطره ی شبی که رفت منجمدم می کند او هنوز درون من است... در من زندگی می‌کند گرچه این جدایی قلبم را سوراخ کرد. به احترامش می ایستم برای آزادی که به دست آورد.... و آه، چیزهایی که خوشحالش می کند. در گرگ و میش ماه زرد گذشته را مرور می‌کنم هر صحنه اش از قلبم میگذرد تند گذشت ... اگر او از این مسیر بازگشت پیدا کردنم سخت نیست بگوییدش که می‌تواند پیدایم کند اگر ... فرصتی داشت.

اگر او را دیدی - باب دیلان "" اگر او را دیدی سلام مرا برسان به گمانم در «طنجه» است اول آخرین بهار از اینجا رفت شنیده ام آنجا زندگی میکند بگوییدش که من خوبم گرچه... همه چیز انگاری کند شده است شاید خیال کند فراموشش کرده ام نگوییدش... که اینطور نیست ما جدا شدیم مثل همه ی عاشق ها هنوز خاطره ی شبی که رفت منجمدم می کند او هنوز درون من است... در من زندگی می‌کند گرچه این جدایی قلبم را سوراخ کرد. به احترامش می ایستم برای آزادی که به دست آورد.... و آه، چیزهایی که خوشحالش می کند. در گرگ و میش ماه زرد گذشته را مرور می‌کنم هر صحنه اش از قلبم میگذرد تند گذشت ... اگر او از این مسیر بازگشت پیدا کردنم سخت نیست بگوییدش که می‌تواند پیدایم کند اگر ... فرصتی داشت.

29

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.