بریدهای از کتاب رب لوبیای شیرین اثر سوکگاوا دورین
1404/1/12
صفحۀ 153
باید اعتراف کنم. وقتی اینجا زندانی بودم، چیزی فهمیدم. اینکه مهم نیست چقدر ببازیم یا زندگی چقدر با ما نامهربان باشه، واقعیت این است که ما هنوز انسانیم. تنها کاری که از دستمان بر میمیاید این است که به زندگی ادامه دهیم، حتی اگر اعضای بدنمان را از دست بدیم.
باید اعتراف کنم. وقتی اینجا زندانی بودم، چیزی فهمیدم. اینکه مهم نیست چقدر ببازیم یا زندگی چقدر با ما نامهربان باشه، واقعیت این است که ما هنوز انسانیم. تنها کاری که از دستمان بر میمیاید این است که به زندگی ادامه دهیم، حتی اگر اعضای بدنمان را از دست بدیم.
(0/1000)
نظرات
1404/1/12
آخی رب لوبیای شیرین عزیزم:)))) از اولین کتابایی بود که بعد بهخوان خوندم و بریده و یادداشت براش گذاشتم خیلی خوشحالم که این موقع خوندمش و تو بهخوان هم ثبت شد واقعا کتاب عزیزی شد برام و در ذهنم همیشه باقی خواهد ماند 🤍
4
1
1404/1/12
منم همینطور اولش بی دلیل گاردی نسبت بهش داشتم و چند بار یه دوستی بهم گفته بود نخونده بودم ولی بالاخره به پیشنهادش اعتماد کردم خوندم و واقعاااااا خوشحالم بابتش و بعدش ناراحت بودم که چرا زودتر نخوندمششش فکر کنم تو یادداشت هم اینو گفتم ولی واقعا خوشحالم بابت خوندنش و بعد از اونی هم که پیشنهاد داده بود تشکر کردم @theyume
1
1404/1/12
خیلی وقته این کتاب داشت تو کتابخونه خاک میخورد کاملا یهویی تصمیم گرفتم بخونمش. 🌸🥞🫘👵🏻 کتابی بود که الان بشدت نیاز داشتم خوشحالم از خوندنش. @magic_of_words
0
غـزال🪴
1404/1/12
0