بریده‌ای از کتاب خاکسپاری دوم بانوی مرگ اثر نیما اکبرخانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

شخصی به نام عبّاس محمّدی بود عباس محمدی عملیات خون باری علیه ایشان انجام داده بود راشل آن روز را خوشحال بود و دستور داد یک کمین اطلاعاتی برای شناسایی او از لحظه ی ورود مجددش به سوریه لبنان و عراق صورت دهند و به محض ورود مطلعش کنند تا کارش را بسازد. قسمت سخت ماجرا انجام شده بود. قسمت خنده دار ماجرا اما این بود که عباس محمدی دیگر هرگز و هیچ کجا دیده نشد. آن گذرنامه چند هفته ای بود که اول به داخل کاغذ خردکن رفته و بعد با سایر محتویات آن خمیر شده بود. عباس محمدی اسم واقعی آن ژنرال نبود عباس محمدی واقعی سی سال پیش در غرب سوسنگرد به همراه تنها نیرویش تکبیرگویان با دو گردان زرهی در افتاده و ادارشان کرده بود به عقب نشینی و خودش هم همان جا مانده و حتی پیکرش هم هنوز برنگشته بود.

شخصی به نام عبّاس محمّدی بود عباس محمدی عملیات خون باری علیه ایشان انجام داده بود راشل آن روز را خوشحال بود و دستور داد یک کمین اطلاعاتی برای شناسایی او از لحظه ی ورود مجددش به سوریه لبنان و عراق صورت دهند و به محض ورود مطلعش کنند تا کارش را بسازد. قسمت سخت ماجرا انجام شده بود. قسمت خنده دار ماجرا اما این بود که عباس محمدی دیگر هرگز و هیچ کجا دیده نشد. آن گذرنامه چند هفته ای بود که اول به داخل کاغذ خردکن رفته و بعد با سایر محتویات آن خمیر شده بود. عباس محمدی اسم واقعی آن ژنرال نبود عباس محمدی واقعی سی سال پیش در غرب سوسنگرد به همراه تنها نیرویش تکبیرگویان با دو گردان زرهی در افتاده و ادارشان کرده بود به عقب نشینی و خودش هم همان جا مانده و حتی پیکرش هم هنوز برنگشته بود.

11

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.