بریده‌ای از کتاب آماندا: نمایش نامه در پنج پرده اثر ژان آنوی

مینا

مینا

3 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 108

آلبرت: (ناگهان با ترس) اما امروز آخرین روزه. آماندا: (آرام) چرا آخرین روز؟ امروز فقط روز سومه و تازه شروع شده. آلبرت: فردا صبح؟ آماندا: فردا صبح هم با هم هستیم. مثل امروز. و اون‌وقت چهارمین روز ما شروع می‌شه.

آلبرت: (ناگهان با ترس) اما امروز آخرین روزه. آماندا: (آرام) چرا آخرین روز؟ امروز فقط روز سومه و تازه شروع شده. آلبرت: فردا صبح؟ آماندا: فردا صبح هم با هم هستیم. مثل امروز. و اون‌وقت چهارمین روز ما شروع می‌شه.

6

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.