بریده‌ای از کتاب به سوی زندگی، به سوی ... اثر ماری سابین روژه

شوالیه.

شوالیه.

7 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 64

_من واقعا مجبورم بمیرم؟ _معلومه ، ملوان کوچولو. مثل همه ! _بله ، منظورم این بود که ، من واقعا مجبورم وقتی کوچک هستم بمیرم؟ ملیکور نگاهی به من می اندازد. درخشان و مهربان. با لحن مضحکی میگوید : تو فکر میکنی وقتی ادم ها بزرگ شوند و بمیرند بهتر است؟ _مردن ادیتم میکند ، به خاطر مامان.

_من واقعا مجبورم بمیرم؟ _معلومه ، ملوان کوچولو. مثل همه ! _بله ، منظورم این بود که ، من واقعا مجبورم وقتی کوچک هستم بمیرم؟ ملیکور نگاهی به من می اندازد. درخشان و مهربان. با لحن مضحکی میگوید : تو فکر میکنی وقتی ادم ها بزرگ شوند و بمیرند بهتر است؟ _مردن ادیتم میکند ، به خاطر مامان.

10

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.