بریدۀ کتاب

بچه ای که نمی خواست آدم باشد!
بریدۀ کتاب

صفحۀ 75

مردم ها همگـی رفتنـد پیـش مـرد مهربـان و بـه او قول دادند که همیشـه دوسـت او، یعنی دوسـت علی باشـند و او یعنی علـی سرپرستشان باشد. و چـون دوسـت دارمشـان به آقـای پیامبـر زیـاد اسـت پس دوسـت دارمشـان بـه علـی هـم زیاد شود. من هم توی دلم قول دادم که حرف های آقای پیامبر را گوش کنم دوست دارمم به علی، یعنی همان مرد مهربان را هیچ وقتِ هیچ وقت پس نگیرم.

مردم ها همگـی رفتنـد پیـش مـرد مهربـان و بـه او قول دادند که همیشـه دوسـت او، یعنی دوسـت علی باشـند و او یعنی علـی سرپرستشان باشد. و چـون دوسـت دارمشـان به آقـای پیامبـر زیـاد اسـت پس دوسـت دارمشـان بـه علـی هـم زیاد شود. من هم توی دلم قول دادم که حرف های آقای پیامبر را گوش کنم دوست دارمم به علی، یعنی همان مرد مهربان را هیچ وقتِ هیچ وقت پس نگیرم.

11

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.