بریده‌ای از کتاب قصه های امیرعلی اثر امیرعلی نبویان

بریدۀ کتاب

صفحۀ 118

[او] به خصوص در آن برهه منزجر کننده ای که استعداد واهی موسیقی در خود کشف کرده بود و در یک دشمنی آشکار با بشریت و در کمال شقاوت و بی رحمی مشق ویولن میکرد. طوری که با هر آرشه ای که بر تن ساز می کشید مو بر اندام هر تنابنده ای سیخ میشد گربه های وحشت زده محله پنجه به دیوار میساییدند گویی تیر خورده باشند سگهای ولگرد به خود می پیچیدند و زوزه می کشیدند. گنجشک ها بر کابلهای برق خشک شده در دم کرک و پرشان می ریخت کاسبان کرکره دکان را پایین می آوردند، پورشه ها صدای پیکان می دادند و پیکانها یاتاقان میزدند؛ بگذریم که چه بر نزدیکان استاد می گذشت. خلاصه که اعجاز میکرد جادوی آن پنجه های زرین... 😂😂😂

[او] به خصوص در آن برهه منزجر کننده ای که استعداد واهی موسیقی در خود کشف کرده بود و در یک دشمنی آشکار با بشریت و در کمال شقاوت و بی رحمی مشق ویولن میکرد. طوری که با هر آرشه ای که بر تن ساز می کشید مو بر اندام هر تنابنده ای سیخ میشد گربه های وحشت زده محله پنجه به دیوار میساییدند گویی تیر خورده باشند سگهای ولگرد به خود می پیچیدند و زوزه می کشیدند. گنجشک ها بر کابلهای برق خشک شده در دم کرک و پرشان می ریخت کاسبان کرکره دکان را پایین می آوردند، پورشه ها صدای پیکان می دادند و پیکانها یاتاقان میزدند؛ بگذریم که چه بر نزدیکان استاد می گذشت. خلاصه که اعجاز میکرد جادوی آن پنجه های زرین... 😂😂😂

12

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.