بریدهای از کتاب زایو اثر مصطفی رضایی
1403/6/6
3.9
74
صفحۀ 264
می دانست گیر افتاده است ، و حرکت اضافی لیزر های دیگر، مثل شمشیر به تن او می خورد و دست و پایش را مانند بند کیفش قطع خواهد کرد . خسته شده بود . نمی دانست چه کار کند . با کوچک ترین حرکت تعداد لیزر ها بیشتر می شدند .
می دانست گیر افتاده است ، و حرکت اضافی لیزر های دیگر، مثل شمشیر به تن او می خورد و دست و پایش را مانند بند کیفش قطع خواهد کرد . خسته شده بود . نمی دانست چه کار کند . با کوچک ترین حرکت تعداد لیزر ها بیشتر می شدند .
(0/1000)
محمد طاها کریمی
1403/6/6
0