بریده‌ای از کتاب پایی که جا ماند اثر ناصر حسینی پور

بریدۀ کتاب

صفحۀ 47

با مشاهده پیکر دوستان شهیدم در جاده، بغض سنگین و نفس‌گیری گلویم را می‌فشرد و هر لحظه امکان ترکیدنش وجود داشت؛ افسوس که معرکه نبرد و میدان جهاد جای گریستن نبود.

با مشاهده پیکر دوستان شهیدم در جاده، بغض سنگین و نفس‌گیری گلویم را می‌فشرد و هر لحظه امکان ترکیدنش وجود داشت؛ افسوس که معرکه نبرد و میدان جهاد جای گریستن نبود.

15

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.