بریده‌ای از کتاب حماسه‌ی ویچر : آخرین آرزو اثر آندره ساپکوفسکی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 290

"لعنت خدایان!" دندلایون چنان فریاد بلندی زدی که طنین آن در میان بیدها پیچید. "اون همه غذا فرار کرد! امیدوارم بمیری،توله گربه ماهی!" گرالت شلوار خیسش را تکاند."بهت گفتم.گفتم که محکم نکش.گند زدی،دوست من.همون‌قدر به درد ماهیگیری می‌خوری که باسن بز به‌درد شیپور شدن می‌خوره."

"لعنت خدایان!" دندلایون چنان فریاد بلندی زدی که طنین آن در میان بیدها پیچید. "اون همه غذا فرار کرد! امیدوارم بمیری،توله گربه ماهی!" گرالت شلوار خیسش را تکاند."بهت گفتم.گفتم که محکم نکش.گند زدی،دوست من.همون‌قدر به درد ماهیگیری می‌خوری که باسن بز به‌درد شیپور شدن می‌خوره."

11

10

(0/1000)

نظرات

صمیمت بینشون 😭💞

0

عههه توله گربه ماهییی « خود سابقت 🤭 » 
1

0

قربوونتتتتتت💞💞💞💞💞💞😭 

0