بریدهای از کتاب آن مرد با باران می آید اثر وجیهه سامانی
1403/9/6
صفحۀ 197
-نذاشتی شهید بشم ها. می خندم: -حالا بیا و خوبی کن.بی چاره!از دهن اژدهای مرگ نجاتت دادم.حالا این عوض تشکرته؟
-نذاشتی شهید بشم ها. می خندم: -حالا بیا و خوبی کن.بی چاره!از دهن اژدهای مرگ نجاتت دادم.حالا این عوض تشکرته؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.