بریده‌ای از کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود اثر فردریک بکمن

بریدۀ کتاب

صفحۀ 32

پدر با صدای خشنی می‌پرسد:«مدرسه در چه حاله؟» همیشه همین سوال را می‌پرسد و تِد هم هیچوقت نمی‌تواند جواب درست را بدهد. پدر اعداد را دوست دارد و پسر حروف را. دو زبان متفاوت! پسر می‌گوید:«تو انشا نمره اولو گرفتم.» پدر می‌غرد:«ریاضی چی؟ با ریاضی چطوری؟ اگه تو جنگل گم‌بشی کلمات چطوری می‌تونن تو رو برگردونن خونه؟» پسر جواب نمی‌دهد. او اعداد را درک نمی‌کند. یا شاید اعداد او را درک نمی‌کنند.

پدر با صدای خشنی می‌پرسد:«مدرسه در چه حاله؟» همیشه همین سوال را می‌پرسد و تِد هم هیچوقت نمی‌تواند جواب درست را بدهد. پدر اعداد را دوست دارد و پسر حروف را. دو زبان متفاوت! پسر می‌گوید:«تو انشا نمره اولو گرفتم.» پدر می‌غرد:«ریاضی چی؟ با ریاضی چطوری؟ اگه تو جنگل گم‌بشی کلمات چطوری می‌تونن تو رو برگردونن خونه؟» پسر جواب نمی‌دهد. او اعداد را درک نمی‌کند. یا شاید اعداد او را درک نمی‌کنند.

54

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.