بریدهای از کتاب ماهی ها به دریا بر می گردند اثر مرضیه اعتمادی
دیروز
صفحۀ 32
موقع خداحافظی، سختم بود نگاهش کنم؛ سهیل ولی دقیقاً مثل قبل از ساعت هفت و چهل دقیقهی صبح بود. انگار نه انگار که دو تا شعر عاشقانه برایم فرستاده. خیلی رسمی و جدی خداحافظی کردم و نشستم توی ماشین. تا برسیم کرمان، صد بار دو تا پیامی که برایم فرستاده بود را نگاه کردم.
موقع خداحافظی، سختم بود نگاهش کنم؛ سهیل ولی دقیقاً مثل قبل از ساعت هفت و چهل دقیقهی صبح بود. انگار نه انگار که دو تا شعر عاشقانه برایم فرستاده. خیلی رسمی و جدی خداحافظی کردم و نشستم توی ماشین. تا برسیم کرمان، صد بار دو تا پیامی که برایم فرستاده بود را نگاه کردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.