بریده‌ای از کتاب مسکو 2042 اثر ولادیمیر واینوویچ

بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

آن‌وقت بود که زنم ماجرای همسایه‌مان را به یادم آورد که همان تازگی عمرش رابه شما داده بود. وقتی با خانواده‌اش از شوروی به اینجا فرار کرده بود، تا مدت‌ها حاضر نبود چمدانش را باز کند. می‌گفت: همین روز‌ها بلشویک‌ها را بيرون می‌کنند و باید جمع کنیم برگردیم. چرا دوباره‌کاری کنیم و هی چمدان باز کنیم و ببندیم؟

آن‌وقت بود که زنم ماجرای همسایه‌مان را به یادم آورد که همان تازگی عمرش رابه شما داده بود. وقتی با خانواده‌اش از شوروی به اینجا فرار کرده بود، تا مدت‌ها حاضر نبود چمدانش را باز کند. می‌گفت: همین روز‌ها بلشویک‌ها را بيرون می‌کنند و باید جمع کنیم برگردیم. چرا دوباره‌کاری کنیم و هی چمدان باز کنیم و ببندیم؟

958

38

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.