بریدهای از کتاب پرنده ی من اثر فریبا وفی
11 ساعت پیش
صفحۀ 107
احساس میکنم توی چرخ و فلکی افتادهام و میچرخم. فکر میکنم رویای من معیوب است. مثل آن بلورِ ترک برداشته است که حیفم آمد توی سطل آشغال بریزم ولی میدانم که دیگر به درد نمیخورد. چرخ و فلکی که در آن هستم نمیتواند مرا جای دوری ببرد. میچرخم و میچرخم و در جای اولم هستم.
احساس میکنم توی چرخ و فلکی افتادهام و میچرخم. فکر میکنم رویای من معیوب است. مثل آن بلورِ ترک برداشته است که حیفم آمد توی سطل آشغال بریزم ولی میدانم که دیگر به درد نمیخورد. چرخ و فلکی که در آن هستم نمیتواند مرا جای دوری ببرد. میچرخم و میچرخم و در جای اولم هستم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.