بریدهای از کتاب خون بر برف اثر یو نسبو
1403/10/22
صفحۀ 88
در ساحل دریاچه نشستم و به سطح پر تلألو آب نگاه کردم و با خودم فکر کردم این تمام چیزی است که باقی میگذاریم،چند موج خفیف در آب،چند لحظه ای موجود و بعد ناموجود.انگار نه انگار که موجی وجود داشته.انگار نه انگار که مایی وجود داشته ایم.
در ساحل دریاچه نشستم و به سطح پر تلألو آب نگاه کردم و با خودم فکر کردم این تمام چیزی است که باقی میگذاریم،چند موج خفیف در آب،چند لحظه ای موجود و بعد ناموجود.انگار نه انگار که موجی وجود داشته.انگار نه انگار که مایی وجود داشته ایم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.