بریدهای از کتاب ستاره ها چیدنی نیستند: برگرفته از زندگی یک دختر آمریکایی اثر محمدعلی حبیب اللهیان
6 روز پیش
صفحۀ 311
سارا وقتی به خانه رسید باور نمی کرد که پدرش در انتظار او دم در ایستاده و مادرش با پخت یک غذای خوشمزه می خواهد او را شگفت زده کند. سارا در حالی که چشمانش از تعجب گرد شده بود و با بعضی از سر خوشحالی به پدر و مادرش نگاه میکرد، گفت:«این جا چه خبره؟! مامی!پاپا!... اشتباه شده؟!» مادرش او را در آغوش کشید و گفت:«اوه سارا!... ما نگرانتیم.»
سارا وقتی به خانه رسید باور نمی کرد که پدرش در انتظار او دم در ایستاده و مادرش با پخت یک غذای خوشمزه می خواهد او را شگفت زده کند. سارا در حالی که چشمانش از تعجب گرد شده بود و با بعضی از سر خوشحالی به پدر و مادرش نگاه میکرد، گفت:«این جا چه خبره؟! مامی!پاپا!... اشتباه شده؟!» مادرش او را در آغوش کشید و گفت:«اوه سارا!... ما نگرانتیم.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.