بریده‌ای از کتاب به زبان مادری گریه می کنیم اثر فابیو مورابیتو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 100

حالا می‌‌توانم بگویم من همیشه جوری شعر گفته‌ام که انگار می‌خواهم عزیرترین دارایی‌هایم را در چمدانی سبک و جمع‌وجور جا بدهم چون قرار است جایی بروم که درباره‌اش هیچ نمی‌دانم و نمی‌خواهم بارم را سنگین کنم. اما راستش می‌ترسم اگر بگویم مهم‌ترین منبع الهام ادبی‌ام نه این یا آن شاعر پرآوازه، که کیف‌ها و چمدان‌های سامسونت بوده‌اند دیگر کسی جدی‌ام نگیرد.

حالا می‌‌توانم بگویم من همیشه جوری شعر گفته‌ام که انگار می‌خواهم عزیرترین دارایی‌هایم را در چمدانی سبک و جمع‌وجور جا بدهم چون قرار است جایی بروم که درباره‌اش هیچ نمی‌دانم و نمی‌خواهم بارم را سنگین کنم. اما راستش می‌ترسم اگر بگویم مهم‌ترین منبع الهام ادبی‌ام نه این یا آن شاعر پرآوازه، که کیف‌ها و چمدان‌های سامسونت بوده‌اند دیگر کسی جدی‌ام نگیرد.

16

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.