بریده‌ای از کتاب خرده جنایت های زناشوهری اثر اریک امانوئل اشمیت

روژان

روژان

8 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 72

من هم با خودم موافق نیستم. برای اینکه یک مغز که ندارم،دو تا دارم. چرا ژیل! دو تا مغز. یکی متحدد و مدرن و اون یکی سنتی و عقب مونده. اون مدرنه به آزادیت احترام میذاره،از گذشت و بزرگواریش سرمسته،با ظرافت از خودش شعور و درک نشون میده. اما اون یکی میخواد که فقط مال من باشی،حاضر نیست تورو با کسی شریک شه،با اولین زنگ تلفن ناآشنا از جا میپره،با یک صورت‌حساب رستوران نامعلوم هزارجور فکروخیال می‌کنه ،با کوچکترین تغییر عطری تو هم می‌ره،وقتی دوباره ورزش رو از سر میگیری یا لباس نو می‌خری نگران میشه،شبها وقتی تو خوابی لبخندت مشکوکه،از فکر اینکه یک زن دیگه ببوسدت،که کسی بازوشو دور گردنت بندازه،که پاهای کسی زیر بدنت باز شده حاضره دست به قتل بزنه...

من هم با خودم موافق نیستم. برای اینکه یک مغز که ندارم،دو تا دارم. چرا ژیل! دو تا مغز. یکی متحدد و مدرن و اون یکی سنتی و عقب مونده. اون مدرنه به آزادیت احترام میذاره،از گذشت و بزرگواریش سرمسته،با ظرافت از خودش شعور و درک نشون میده. اما اون یکی میخواد که فقط مال من باشی،حاضر نیست تورو با کسی شریک شه،با اولین زنگ تلفن ناآشنا از جا میپره،با یک صورت‌حساب رستوران نامعلوم هزارجور فکروخیال می‌کنه ،با کوچکترین تغییر عطری تو هم می‌ره،وقتی دوباره ورزش رو از سر میگیری یا لباس نو می‌خری نگران میشه،شبها وقتی تو خوابی لبخندت مشکوکه،از فکر اینکه یک زن دیگه ببوسدت،که کسی بازوشو دور گردنت بندازه،که پاهای کسی زیر بدنت باز شده حاضره دست به قتل بزنه...

10

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.