بریدۀ کتاب
1403/8/13
4.2
78
صفحۀ 95
درد اینجاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست. پهلوانی روسی بود که عربده زد: روی این خاک یک آدم زنده پیدا میشود؟! من پهلوان نیستم، اما همین را میپرسم و هیچ جوابی نمیآید. میگویند خورشید همه چیز را جان دوباره میدهد. حالا ببینید خورشید را، انگار خودش هم مرده، مگر نه؟ همه چیز مرده، هرجا را نگاه کنی جز نعش نمیبینی. فقط یک مشت آدم ماندهاند و دورشان جز خاموشی هیچ نیست؛این است دنیا. چه کسی میگفت: آدمها، آهای آدمها، همدیگر را دوست داشته باشید؟
درد اینجاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست. پهلوانی روسی بود که عربده زد: روی این خاک یک آدم زنده پیدا میشود؟! من پهلوان نیستم، اما همین را میپرسم و هیچ جوابی نمیآید. میگویند خورشید همه چیز را جان دوباره میدهد. حالا ببینید خورشید را، انگار خودش هم مرده، مگر نه؟ همه چیز مرده، هرجا را نگاه کنی جز نعش نمیبینی. فقط یک مشت آدم ماندهاند و دورشان جز خاموشی هیچ نیست؛این است دنیا. چه کسی میگفت: آدمها، آهای آدمها، همدیگر را دوست داشته باشید؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.