بریدۀ کتاب
1403/4/3
4.0
26
صفحۀ 123
با نوک عصایش میز را نشان داد و گفت : اینجاست که وقتی می میمیرم مرا روی آن میخوابانند. اینجاست که از جنازهام دیدن میکنند. از فکر اینکه اینکه مبادا همان لحظه روی میز بخوابد و بمیرد و شباهتش را با مومیایی نمایشگاه تکمیل کند،ترس مرا فرا گرفت و از تماس با او اندامم به لرزه افتاد.
با نوک عصایش میز را نشان داد و گفت : اینجاست که وقتی می میمیرم مرا روی آن میخوابانند. اینجاست که از جنازهام دیدن میکنند. از فکر اینکه اینکه مبادا همان لحظه روی میز بخوابد و بمیرد و شباهتش را با مومیایی نمایشگاه تکمیل کند،ترس مرا فرا گرفت و از تماس با او اندامم به لرزه افتاد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.