بریده‌ای از کتاب چلنجر دیپ: عمیق ترین نقطه دنیا اثر نیل شوسترمن

بریدۀ کتاب

صفحۀ 61

حالا بعد از مدرسه به جای دویدن، راه می‌روم. قبلا راه‌رفتن فقط برای این بود که از این‌جا بروم آن‌جا، اما تازگی‌ها انگار هم هدف است هم وسیله. شبیه همان نیازی است که به نقاشی‌کشیدن توی فضاهای خالی دارم. وقتی پیاده‌رو خالی می‌بینم، باید پرش کنم هربار ساعت‌ها راه می‌روم. پینه‌ها و درد قوزک‌هایم به خاطر راه‌رفتن است. یک چیزهایی هم می‌بینم، البته بیشتر حس می‌کنم؛ الگوهای ارتباطی بین آدم‌هایی که از کنارشان رد می‌شوم، یا بین پرنده‌هایی که لای درخت‌ها پرواز می‌کنند. می‌دانم معنایی وجود دارد، فقط باید پیدایش کنم.

حالا بعد از مدرسه به جای دویدن، راه می‌روم. قبلا راه‌رفتن فقط برای این بود که از این‌جا بروم آن‌جا، اما تازگی‌ها انگار هم هدف است هم وسیله. شبیه همان نیازی است که به نقاشی‌کشیدن توی فضاهای خالی دارم. وقتی پیاده‌رو خالی می‌بینم، باید پرش کنم هربار ساعت‌ها راه می‌روم. پینه‌ها و درد قوزک‌هایم به خاطر راه‌رفتن است. یک چیزهایی هم می‌بینم، البته بیشتر حس می‌کنم؛ الگوهای ارتباطی بین آدم‌هایی که از کنارشان رد می‌شوم، یا بین پرنده‌هایی که لای درخت‌ها پرواز می‌کنند. می‌دانم معنایی وجود دارد، فقط باید پیدایش کنم.

100

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.