بریدهای از کتاب افعی و بال های شب : خاکستر و پادشاه نفرین شده اثر کریسا برودبنت
1404/3/28
صفحۀ 532
ناگهان همه باهم رنگ حقیقت را به خود گرفتند؛ اینکه نجاتم داده بود. اینکه فلجم کرده بود. خودخواهی اش و جانفشانی اش. اینکه تلاشش را کرده بود. اینکه شکست خورده بود. و اینکه در هرصورت دوستم داشت. تمام این هارا تا آخر عمر بر دوشم حمل می کردم. و او هرگز زنده نمی شد.
ناگهان همه باهم رنگ حقیقت را به خود گرفتند؛ اینکه نجاتم داده بود. اینکه فلجم کرده بود. خودخواهی اش و جانفشانی اش. اینکه تلاشش را کرده بود. اینکه شکست خورده بود. و اینکه در هرصورت دوستم داشت. تمام این هارا تا آخر عمر بر دوشم حمل می کردم. و او هرگز زنده نمی شد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.