بریده‌ای از کتاب تکرار: جستاری در روان شناسی تجربی اثر سورن کیرکگور

مهدیار

مهدیار

9 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 78

چنان که گفتم، رأس ساعت یک بعد از ظهر بود که حال خوشم به اوج رسید و حس کردم بر بلندی‌های رضایت کامل پا نهاده‌ام. اما ناگهان چیزی درون چشمم رفت. نمی‌دانم مژه‌ای بود، حشره‌ای کوچک بود، یا ذره‌ای غبار. اما یک چیز را می‌دانم، این را که حال خوشم در چشم‌بهم‌زدنی به مغاک نومیدی سقوط کرد. این چیزی‌ست که هر کس در بلندی‌های رضایت کامل سیر کرده باشد و با خود فکر کرده باشد که رضایت کامل اصلاً تا چه حد امکان‌پذیر است به راحتی در خواهد یافت. از آن زمان، من از هر گونه امیدی به رسیدن به رضایت کامل، حال از هر طریقی، دل بریده‌ام، ترک گفته‌ام امیدی را که زمانی در دل پرورانده بودم به اینکه، اگر نه به رضایتی همیشه کامل، لااقل به رضایتی گهگاه کامل دست یابم.

چنان که گفتم، رأس ساعت یک بعد از ظهر بود که حال خوشم به اوج رسید و حس کردم بر بلندی‌های رضایت کامل پا نهاده‌ام. اما ناگهان چیزی درون چشمم رفت. نمی‌دانم مژه‌ای بود، حشره‌ای کوچک بود، یا ذره‌ای غبار. اما یک چیز را می‌دانم، این را که حال خوشم در چشم‌بهم‌زدنی به مغاک نومیدی سقوط کرد. این چیزی‌ست که هر کس در بلندی‌های رضایت کامل سیر کرده باشد و با خود فکر کرده باشد که رضایت کامل اصلاً تا چه حد امکان‌پذیر است به راحتی در خواهد یافت. از آن زمان، من از هر گونه امیدی به رسیدن به رضایت کامل، حال از هر طریقی، دل بریده‌ام، ترک گفته‌ام امیدی را که زمانی در دل پرورانده بودم به اینکه، اگر نه به رضایتی همیشه کامل، لااقل به رضایتی گهگاه کامل دست یابم.

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.