بریدۀ کتاب
1403/1/26
4.5
18
صفحۀ 222
کتری را از توی کابینت برداشتم و زیر شیر آب گرفتم. نگاهم به خیار و گوجههای توی ظرف بود که الهه هم میزد. یاد حرف رجب افتادم که دلش میخواست مثل قبل از مجروحیتش سالاد شیرازی بخورد. بعضی چیزها هرچه جلوی چشم آدم باشد عادی نمیشود، فقط عمیقتر میشود.
کتری را از توی کابینت برداشتم و زیر شیر آب گرفتم. نگاهم به خیار و گوجههای توی ظرف بود که الهه هم میزد. یاد حرف رجب افتادم که دلش میخواست مثل قبل از مجروحیتش سالاد شیرازی بخورد. بعضی چیزها هرچه جلوی چشم آدم باشد عادی نمیشود، فقط عمیقتر میشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.