بریدۀ کتاب
1403/8/13
صفحۀ 218
صبح روز بعد، بچههای مهندسی دست به کار شدند و شب نشده کار سنگر را تمام کردند. اتفاقا همان موقع هم محمود از جلسه قرارگاه برگشت و رفت و سنگر را دید. اطرافش را به دقت نگاه کرد و بعد هم داخل سنگر را. وقتی از داخل سنگر بیرون آمد گفت: «اینجا که ناقصه!» در ساخت آن سنگر خیلی سعی کرده بودم همه چیز کامل باشد. با تعجب گفتم: «کجاش ناقصه؟» گفت: «برو نگاه کن میبینی!» رفتم و چهار چشمی همه چیز را نگاه کردم. هرچی که لازم یک سنگر فرماندهی است، آنجا بود. برگشتم و گفتم: «به نظر من که نقصی نداره.» رفت و از داخل ماشین قابی بیرون آورد و به من داد. تو تاریکی شب، وقتی به دقت نگاه کردم، دیدم عکس امام خمینی(ره) است. فهمیدم که نقص سنگر چیست. محمود گفت: «سنگر فرماندهی که عکس امام نداشته باشه، ناقصه.»
صبح روز بعد، بچههای مهندسی دست به کار شدند و شب نشده کار سنگر را تمام کردند. اتفاقا همان موقع هم محمود از جلسه قرارگاه برگشت و رفت و سنگر را دید. اطرافش را به دقت نگاه کرد و بعد هم داخل سنگر را. وقتی از داخل سنگر بیرون آمد گفت: «اینجا که ناقصه!» در ساخت آن سنگر خیلی سعی کرده بودم همه چیز کامل باشد. با تعجب گفتم: «کجاش ناقصه؟» گفت: «برو نگاه کن میبینی!» رفتم و چهار چشمی همه چیز را نگاه کردم. هرچی که لازم یک سنگر فرماندهی است، آنجا بود. برگشتم و گفتم: «به نظر من که نقصی نداره.» رفت و از داخل ماشین قابی بیرون آورد و به من داد. تو تاریکی شب، وقتی به دقت نگاه کردم، دیدم عکس امام خمینی(ره) است. فهمیدم که نقص سنگر چیست. محمود گفت: «سنگر فرماندهی که عکس امام نداشته باشه، ناقصه.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.